نوشته میثم هزارجریبی
معرفی کتاب تلویزیون ما ال ای دی نیست
کتاب تلویزیون ما ال ای دی نیست به قلم میثم هزارجریبی، داستان طنز کارمندی ساده به نام موسی جمالی را به تصویر میکشد که بسیار پرتلاش و خانواده دوست بوده و به مبارزه با تجملگرایی برمیخیزد.
میثم هزارجریبی در این کتاب به روایت داستانهایی میپردازد که برای موسی جمالی اتفاق میافتد. علاوه بر این نویسنده وضعیت اقتصادی این قشر از جامعه را زیر ذرهبین قرار داده و ماجراهای طنزی از دل آن بیرون میکشد.
این اثر کمدی، مشکلات و چالشهای پیش روی یک مرد ایرانی را به نمایش میگذارد که مبارزهی یک طرفهای را با تجملگرایی شروع میکند.
کتاب تلویزیون ما ال ای دی نیست مناسب چه کسانی است؟
میثم هزارجریبی این کتاب را برای تمام کسانی که به داستانهای طنز اجتماعی علاقهمند هستند به رشتهی تحریر در آورده است.
در بخشی از کتاب تلویزیون ما ال ای دی نیست میخوانیم:
بابام که انگار دست بردار نبود دوباره مچ دستم رو گرفت و ادامه داد:
– پسر جان، حرف گوش کن. اون تلویزیون خیلی کوچیکه به درد ما نمیخوره. چشمامون نمیبینه اون رو. ما از این بزرگه استفاده میکنیم…
همینطور که داشت برام توضیح میداد من بیشتر خودم رو بین دو راهی میدیدم. حالا باید یه تصمیم جنجالی میگرفتم. پسر بیعرضهی خانواده که اگه تلویزیون چهارده اینچ رو برمیداشتم و مورد ترحم جبری پدرم قرار میگرفتم، به پسر حرف گوش کن خانواده تبدیل میشدم که بعدها هم میتونستم ازشون کمک بگیرم. اما وقتی به معصومه فکر کردم که الان اگه تو این شرایط بود چه کار میکرد، واقعاً از عواقب برداشتن اون تلویزیون قدیمی ترسیدم. تازه وقتی یادم میاد که معصومه با بیخیالی میگفت: «حالا خیلی مهم نیست و یه کاریش میکنیم» قطعاً منظورش این نبود که از تلویزیون بیستویک اینچ به یه تلویزیون چهارده اینچ قدیمی تولید پنجاه سال پیش برسیم.
از پدر اصرار و از من انکار.
بابا هم که از سماجت من خسته شده بود بلند شد و آرام رفت توی آشپزخونه. لابد قصد داشت مامان رو هم صدا کنه تا بررسی خریدها رو انجام بدن. هنوز صدایی ازش بلند نشده بود و مامان زیر گوشم، منو نصیحت میکرد. همین موقع گوشیم زنگ خورد. بدون اینکه به صفحهی گوشی نگاه کنم از جام بلند شدم و همونطور که عزم خارج شدن از منزل رو داشتم با پدر و مادرم خداحافظی کردم.
مامانم هنوز نشسته بود. گوشیم رو جواب دادم: بله، بفرمایید… آره آره تو راهم دارم میام.
دهنی گوشی رو محکم گرفتم و رو به مامانم گفتم معصومهست. مامانم که حساسیت زنها رو کامل درک میکرد با نگاهش مجوز خروج من رو صادر کرد و من، گوشی به دست از مهلکهی خونهی پدری خارج شدم.
وزن | 180 گرم |
---|
هنوز بررسیای ثبت نشده است.